جدول جو
جدول جو

معنی تن آبادان - جستجوی لغت در جدول جو

تن آبادان
(تَ)
تن آباد: اصفهبد همه زمستان ایشان را نزل و علف و هدایا و تحف فرستاد. چون اسبان فربه و ایشان تن آبادان شدند پیام دادند که یا به دین ما بگرود و اگر نه ولایت از تو بازگیریم. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شهرکی است بخوزستان آبادان و خرم و توانگر و با نعمت بسیارو بر لب رود نهاده، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ناآباد، غیرمعمور، ویرانه، مقابل آبادان، رجوع به آبادان شود، متروک، بی رونق
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تندرست. قوی. فربه و نیرومند. تن آباد:
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد پیروزبخت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نا آبادان
تصویر نا آبادان
خراب ویران ناآباد آبادان، متروک بی رونق
فرهنگ لغت هوشیار